| ||
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد ذهنش ز روضــــه های مجسم عبور کرد احساس کرد از همه عالم جدا شده ست در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتش رسیــده بود به دستش قلم گرفت باز این چه شورش است که در جان "واژه" هاست بی اختیار شد ,قلمش را رها گذاشت
یک بیت بعد واژه" لب تشنــــــــــــه "را گذاشت
حس کرد پا به پاش جهــــان گریه می کند با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
او را چنان فنـــای خدا، بی ریــــا کشید
در خون کشید قافیه ها را، حروف را اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
بر اوج نیزه ,گرم طلوعی دوباره بود خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن... خود را میان معرکه حس کرد و ,بعد از آن... در خلسه ای عمیق ,خودش بود و هیچ کس صلّی الله علیکــــــــــــــــــ یا اباعبدالله الحسین شعری از سید حمیدرضا برقعی [ دوشنبه 92/8/13 ] [ 10:52 صبح ] [ ربیع القلوب ]
() نظر
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |